شهید حمید رضا نوبخت

ساخت وبلاگ
سردار شهید حمیدرضا نوبخت فرزند حجت الله در هشتم خرداد سال 1338  در بابلسر دیده به جهان گشود و هفت سال بعد همراه دیگر همسالانش پا به کوچه‌های علم و دانش نهاد. هنوز دوران ابتدایی به پایان نرسیده بود که به اتفاق پدر و مادر راهی تهران شد.

فروردین ماه سال 1361 در عملیات فتح المبین، همرزم، مرشد و برادر خود علیرضا را از دست داد و با دلی غمگین و عزمی‌ راسخ به مبارزه و جهاد ادامه داد و تا هجدهم فروردین سال 1366 چون نخلی استوار گام به گام کوچه‌های شهر عشق را طی کرد تا به منزلگه یار رسید و سر در بر معبود نهاد.

عملیات کربلای هشت یادگار شهادت آن سردار والامقام است. هشت سال بعد در دوازدهم آبان 1374، پیکر حمیدرضا در گلزار شهدای بابلسر به خاک سپرده شد.

حمید رضا نوبخت، که در میان رزمندگان مازندران چهره ای شناخته شده و شاخص بود، در گردان مالک بسیار خوش درخشید و در این نقش در عملیات والفجر 8 بسیار نقش کلیدی ایفا کرد، تا حدی که در سایت جامع دفاع مقدس از فرمانده لشگر 25 کربلا در آن زمان (سردار مرتضی قربانی) نقل شده که: اگر نوبخت در فاو نبود هشتاد روز عملیات ما منجر به عقب نشینی می شد.

او البته بعدها تا فرماندهی تیپ این لشگر نیز ارتقای موقعیت و مسئولیت یافت و چنانچه شأن این‌گونه عزیزان ایثارگر است به صورت مظلومانه ای به ملاقات معشوق شتافته است. شهیدی که متأسفانه بازماندگان و هم‌رزمانش حقش را در معرفی به دیگران به خوبی ادا نکرده اند.

از افتخارات حمید این بود که پدرش دوشادوش او در میدان نبرد حضور داشت. گاهی دوستانش می‌دیدند که پدر و پسر کنار همدیگر قدم زنان از سنگرها دور می شدند و با هم درد و دل می‌کنند.  پسر به عنوان فرمانده با نهایت ادب و احترام به پدر دستور می داد و پدر با تمام وجود و با عشق از او اطاعت می‌کرد.

قبل از عملیات کربلای 4 به پدرش مأموریت داد به عنوان مسئول نیروهای پیشرو در منطقه عملیاتی مستقر و آنجا را از لحاظ سنگرسازی و امور ضروری آماده کند. پدر با استفاده از تجربه شغلی سنگری از آهن ساخت که در روزهای سخت عملیات و زیر شدت آتش دشمن حدود 20 تن از رزمندگان به درون آن رفتند. در همان حین راکتی توسط هواپیمای عراقی رها شد و در نزدیکی سنگر اصابت کرد، بر اثر انفجار تمام دیوارهای سنگر فرو ریخت و گرد و خاک آن را فرا گرفت و  پس از دقایقی راه خروج مشخص شد و همه جان سالم از آن حادثه به در بردند.

با آغاز عملیات کربلای 4 در 3 دی 1365، گردان‌های تحت امر حمیدرضا موفق به تصرف جزیره ام الرصاص شدند. بنابر تدبیر فرماندهی کل سپاه مبنی بر تخلیه منطقه عملیاتی کربلای 4 او ظرف سیزده روز نیروهای خود را به منطقه عملیات کربلای 5 منتقل کرد.

عملیات کربلای 5 با نبردی سنگین ادامه داشت و دشمن در اثر حرکت غافلگیرانه نیروهای خودی به عقب رانده شده بود. قرار شد لشکر دیگری در ادامه عملیات وارد عمل شود و نیروهای لشکر 25 به سرعت به یکی از روستاهای اطراف خرمشهر انتقال یابند.

ارکان گردان ها هنوز در خط مانده بود. در غروب همان روز از بلند گو اعلام شد که رزمندگان در مقر تیپ تجمع نمایند. حمیدرضا با همان بادگیر زیتونی که همیشه به تن داشت با صدایی آرام و خسته، پشت تریبون قرار گرفت و پس از ذکر نام خدا چنین گفت :

برادران عزیز! بنا با دلایلی که معذورم توضیح دهم ما تا کنون نتوانسته ایم نیروی کافی وارد صحنه کنیم. هر کس توانایی حضور مجدد در خود می بیند، می تواند به همراه من به خط برگردد.

نیروهای گردان که در عملیات خسته و بی رمق بودند، همگی از جا برخاستند و فریاد زدند: « فرمانده آزاده آماده ایم، آماده.» سپس او را در آغوش گرفتند در حالی که اشک از دیدگانش سرازیر بود. رزمنده ای می گوید: حمیدرضا بعد از اتمام عملیات، پس از چند شبانه روز نبرد سنگین در آن سوی دریاچه ماهی، به این سوی آب آمد.

پدرش او را در آغوش گرفت و بر چهره گرد و خاک گرفته اش بوسه زد. در این عملیات پسر خاله حمیدرضا ـ کریم پور کاظمی ـ به شهادت رسید.

پس از مفقود شدن او، پدرش که سال‌ها در کنارش در جبهه حضور داشت. سنگر به سنگر و خاکریز به خاکریز در پی جسد او رفت، شاید اثری از او بیابد.

پدرش پس از سالها چشم انتظاری در 12 فروردین سال1374 در اثر عوارض شیمیایی در بیمارستان به شهادت رسید. در 12 آبان همان سال پیکر شهید حمیدرضا نوبخت توسط گروه تجسس سپاه شناسایی شد.

چند تکه استخوان او در تابوت کوچک به زادگاهش بابلسر انتقال یافت و پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد.

"حمیدرضا" به هنگام شهادت صاحب دو فرزند به نام ها علیرضا و فاطمه بود.

دلنوشته...
ما را در سایت دلنوشته دنبال می کنید

برچسب : شهید,حمید,نوبخت, نویسنده : gomnam2007 بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 22:01